روضــه (2) عصر عاشورا و ذوالجناح
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللّهم صلّ علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها بعدد ما أحاط به علمک
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید
صلی الله علیک یا ابا عبد الله (عصر عاشورا)
عصر روز عاشورا ابا عبد الله یکه و تنها در میان دشمنان مانده. یک طرف را نگاه میکند زن و بچه را میبیند که ترسان در خیمهها نشستهاند. طرف دیگر را نگاه میکند گرگهای خونخواری را میبیند که بویی از انسانیت ندارند. به میدان جنگ میرفت و هر از چندی به خیمههاسر میزد. وقتی اهل حرم صدای شیحهی اسب امام را میشنیدند با خوشحالی به استقبالش میرفتند. آقا برای بار آخر به میدان رفت. از شدت عطش لبهای مبارک ترک برداشته بود و گلو خشک شده بود. آنقدر تیر و نیزه خورده بود که از روی اسب به زیر افتاد. ذوالجناح که سوار خود را در دست دشمنان میدید با سرعت به خیمهگاه آمد تا خبر شهادت حسین را به آنها برساند. وقتی صدای شیحهی اسب را شنیدند خوشحال به بیرون دویدند. (شاید) سکینه اولین کسی بود که به عشق دیدار پدر به بیرون دوید. اما دلها بسوزد ! وقتی اسب را غرقه در خون و بدون سوار دید، فریادی کشید و به عقب برگشت تا همه را مطلع کند. بعد به سوی اسب رفت تا خبری از پدر بگیرد . . .
ای فرس برگشتهای سوی حرم تنها چرا؟! ...